آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

آریاعسل من

بازگشت مامان

آریا جونم سلام .امروز اتفاقی آدرس بلاگ رو پیدا کردم.خیلی وقته هیچی ننوشتم.می دونی که در گیر عمل گردنم بودم و هنوزم کاملا خوب نشدم .ولی خوب تو این چند ماه اتفاقای خوبی با هم گذروندیم. الان رو تخت من خوابیدی و پاندا یا همون آگون به زبون خودت رو بغل کردی. امروز یادت دادم بگی بازو و جاشو هم یاد گرفتی .وقتی یه کلمه جدید به سبک خودت یاد می گیری از شور و شوق غش می کنم.   ...
18 خرداد 1392

بدون عنوان

َّّ َشبهای پر از سایه عزیزم امشبم مثل بعضی شبها که بابات شرکت می مونه تا به اصطلاح اضافه کاری بگیره  من تنهام. و هر چه سعی می کنم خودمو مشغول کنم تا مثلا از روزم لذت برده باشم نمی تونم کاری بکنم .دل و دماغ مرور کتابهای تو قفسه رو ندارم . کتاب جدیدی هم که موجود نیست.تو هم لالا کردی و الان شیشه شیر خالی شدتو به تخت کوبیدی یعنی تمام شد. نوش جان. امشب هم خیلی خندیدی ولی ... .  چرا سر حال نمی یام . خندیدن با تو ته موقعی که می خندی و یا تا وقتی که نگات می کنم دوام داره و حال می ده ولی بعدش همه چی یهو مسه غبار می شینه و باز سکوت و نوارهای لعنتی تصویر و خاطرات که مسه خوره روحمو و جسممو می خورن.از این وضع تنهایی و بی پولی و قناعته...
26 مهر 1391

تولدت مبارک عزیزم

عسلم فردا  یا به عبارت درست تر امشب نیمه شب تولد توست . تمام لحظاتش رو به یاد دارم هرچند تو نا خواسته با آمدنت روزگار تلخی برام به ارمغان اوردی ولی خوب باعث شدی طرف را خوب بشناسم و بفهمم که کسی که قرار است به نوعی مدافع یا همان دیوار زندگی برای تکیه دادنم باشد از جنس کاغذ یازیافتی هم بی ثبات تر است و به آسونی سر کشیدن یه لیوان اب منو تنها می ذاره .آخه چیزی هم جز این یادش ندادند . یادش دادند با همه تهاجمی برخورد کنه و مخالفاشو حال تو هر زمینه ای به بدترین حالت جسمی  و یا روحی شکنجه بدهد .خانواده ای که او در ان پرورش یافته دچار مریضی حسرت و حقارت و رقابت  بودن و نشانه ای از محبت و انسان دوستی ندیده اند . به هر حال متاسفم ب...
17 شهريور 1391

بدون عنوان

لالا لالا گل لاله                               چی می گن دایی و خاله؟ می گن نی نی کوچولومون                  هنوز یک میوه ی کاله بگو این غوره ی کوچیک                   اگه کاله اگه نی نی تو باغ زندگی کم کم                  &...
10 شهريور 1391

بدون عنوان

امروز دوسه روز از روز پیوندما گذشته و او هنوز هیچ اشاره ای نکرده هرچند برای من ارزشی ندارد  چه برسد به این که یادآوری اون روز رو هم بکنم . می دونستم برای او هم بی ارزش شده که حتی اشاره ای نمی کند که ای وای ما اون روز رو فراموش کردیم .گرفتن جشن و حالا کادویی هم داده بشود سر جاش.خیلی بهم سخت گذشت او دو سه روز خیلی عصبی بودم و لحظه به لحظه اش برام تلخ بود . ...
10 شهريور 1391

پای خسته

سلام عزیزم.سلام غنچه معصوم باغ زرد زندگی ام. شاید بعد ها از خوندن اینها ناراحت بشی  ولی عسلم اینها یکسری واقعیتند که دوست دارم  که بعدهابدونی. دو هفته ی دیگه مونده تا تولدت .ولی من احساس خوبی ندارم از اینکه بخواهم روزهای تولدت رو مرور کنم نه اینکه تو با آمدنت منو غمگین کرده باشی نه  به هیچ وجه ولی دیگران باعث شدن من شادترین روز در کنار تو را با غم آلوده ترین لالایی های دل شکسته ام زمزمه کنم . روزگارانی رو بعد از تولدت طی کردم که تا کنون با کابوسهای شبانه سر می کنم و گاهی به دروغ به پدرت دوست دارم گفته ام .کسی که در حساسترین روزهای زندگی ام پشت منو خالی کرد و خودشو آلوده ی خشم و کینه متولد شده از ذات بدبین و تربیت...
4 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریاعسل من می باشد